باز تکرار است...
گلویم شعرهای تازه می خواهد
لبم فریاد بی اندازه می خواهد
از این تکرارهای تلخ بیزار است
لبم فریاد بی اندازه می خواهد
از این تکرارهای تلخ بیزار است
همین بیزاری اش هم باز تکرار است
همین بیزاری اش هم باز تکرار است
دلم می خواهد این قالب فرو ریزد
در این بی شاعری، شعری بپاخیزد
قلم برگیرد از نو واژه ها را در هم آمیزد
که شعر از هرزه گویی های بی تاریخ بیمار است
همین بیماری اش هم باز تکرار است
همین بیماری اش هم باز تکرار است
سکوتِ مرگبارِ شاعران را چاره باید کرد
نخِ این کهنگی را پاره باید کرد
ز شهر این قومِ خواب آلوده را آواره باید کرد
جنون دیری است کاندر عمق این فریاد بیدار است
و این بیداری اش هم باز تکرار است
و این بیداری اش هم باز تکرار است...
رضا امیری - آذر 1396
نظرات
ارسال یک نظر