حتی دزد هم می تواند کمی شرف داشته باشد

دو حادثه ی هولناک در عرض دو روز پشت انسان را می لرزاند؛ یکی لرزش زمین در کرمانشاه و دیگری سرقت کمک به زلزله زدگان توسط عده ای گردنه گیر!

یاد یکی از داستان کوتاه های نیمه تمام خودم افتادم که در آن یک گدای دله دزد، به بهانه کمک به یک گدای نابینا با او همراه می شود و دائم از او می دزدد و می برد... گدای نابینا چاره ای جز اعتماد به او ندارد چون کس دیگری وجود ندارد که به او کمک کند. با استفاده از این شرایط، گدای دله دزد مثل یک انگل به گدای نابینا می چسبد تا آنجا که تکنیک های گدایی خودش را فراموش می کند و ... البته داستان با زبان طنز نوشته شده بود و مثل خیای از کارهای من نیمه تمام هم رها! ولی الان به فکرم رسید که ادامه اش را چکار کنم.

خلاصه این که اوضاع بسی تاسف برانگیز است. امیدوارم شرایط هر چه زودتر برای زلزله زدگان هموار شود، اما واقعا امیدی به شفای آن دزدان فرصت طلب ندارم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نگاهی بر ترانه ی "نون و پنیر و سبزی" از شهیار قنبری

داستان کوتاه - پمپ بنزین!