راسکلنیکف

یکی از فصلهای کتاب جنایت و مکافات بطور کامل اختصاص داره به نامه ی مادر راسکلنیکف به او. در این نامه مادر شرح حال کوتاهی از شرایط زندگی خودش و خواهر راسکلنیکف می نویسه و سپس جریان ازدواج خواهر او را با جزئیات تعریف می کنه، و در آخر هم به او تضمین می ده که با وجود شوهرخواهر جدید، نه تنها خیال راسکلنیکف از شادی و خوشبختی خواهرش و مادرش راحت خواهد بود که حتی سفره ای هم برای خود راسکلنیکف پهن شده و او تنها کافیه که لب تر کنه و به واسطه ی این شوهرخواهر شغل جدیدش را آغاز کنه.

اولین بار که این کتاب رو خونده بودم -حدود بیست و اندی سال پیش- برام عجیب بود که چرا راسکلنیکف اونقدر از اون نامه برداشت منفی می کنه! مگر نه این بود که شرایط مادر و خواهرش روبراه شده بود و حالا حتی خود او هم می تونست یک شغل درست درمون بگیره و لااقل کرایه خونه کذایی اش را بده؟ پس چرا اینقدر لجوجی و بدبینی؟ چرا راسکلنیکف اینهمه مهربونی و فداکاری مادر و خواهرش رو میذاشت به حساب فریبکاری و توجیه کاری؟ ادامه ی داستان هم قانعم نکرده بود که چرا برداشت راسکلنیکف باید اینجوری باشه؟؟؟

خلاصه گذشت تا اینکه حدود یه سال پیش کتاب رو دوباره خوندم (البته این بار به زبان انگلیسی) و جالب اینجا بود که متن نامه به من دقیقا احساسی رو القا کرد که به راسکلنیکف! بعد از بیست سال اونقدر درکش کردم که می خواستم دست گردنش بندازم و بگم «من می فهممت، درکت میکنم...». به نظرم نامه در نهایت فریبکاری نوشته شده بود و مادر تلاش کرده بود پسرش رو با اون وعده ها خر کنه.

حالا اینو نوشتم که بگم در طول زمان برداشتهای ما ممکنه نسبت به مسائل و موضوعات یکسان تغییرات شگرفی بکنه. این ممکنه به دلایل متعددی روی بده و به نظر من یک سیر طبیعی و نرماله. به این ترتیب تعصب داشتن و حساس بودن روی اعتقادات و برداشتهای امروز نه تنها درست نیست بلکه ممکنه بعدها باعث شرمندگی هم باشه. یادمون هست که اونچه که می بینیم تنها برداشت ما از چیزی ست که می بینیم...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نگاهی بر ترانه ی "نون و پنیر و سبزی" از شهیار قنبری

داستان کوتاه - پمپ بنزین!

حتی دزد هم می تواند کمی شرف داشته باشد