گاهی نمی شود که نمی شود!

محاسبات آدم گاهی اشتباه از آب در می آید! هیچ حساب و کتابی هم ندارد... نه به این که چقدر ریاضی آدم خوب است بستگی دارد و نه به این که چقدر مخ آدم خوب کار کند... گاهی نمی شود که نمی شود! 

در دوران راهنمایی یک معلّم ریاضی داشتیم که موقع درس دادن جای خالی روی تخته سیاه باقی نمی گذاشت. آنقدر عدد و فرمول روی آن می نوشت و حرف های بی سرو ته می زد و قصّه می بافت که چشمان مان سیاهی می رفت. همیشه جایی در میانِ اینهمه عدد و فرمول، جوابِ یکی از مساله هایی را که می خواست در همان روز برایمان حل کند پنهان بود، به طوری که برای کسی جلب توجّه نکند. (و البته ما هم که دانش آموزان بسیار نکته بین و پر هوش و حواسی بودیم و خیلی هم این موضوع برایمن مهم بود!!!) بعد زمانی که بالاخره آن مساله را حل می کرد به عنوان پاسخ نهایی، دور آن عدد پنهان، چندین بار خط می کشید و به این طریق نشان می داد که همه چیز را پیشاپیش پیش بینی و طراحی کرده است. آنقدر هم از این شیرین کاری خوشحال می شد که تا آخر کلاس پشت سرِ هم قهقهه های نامتعارف می زد...

یک روز وقتی تمام این کارها را انجام داد و دور آن عدد خط کشید، یکی از بچّه ها دستش را بالا برد و یک سوالِ ساده پرسید  که از قضا همین سوال ساده کار را به آنجا کشاند که ما و جنابِ معلّم ریاضی دریافتیم که آن مساله ی جنجالی معروف درست حل نشده و عدد پایانی هم درست نبوده است. به این ترتیب تمام برنامه ریزی ها و شیرین کاری هایش نقش برآب شد! شدّت ناراحتی معلّم ریاضی از این موضوع به حدّی بود که آن روز دو سه تا از بچّه ها را با کشیده و پس گردنی پذیرایی کرد امّا نتیجه ی ساده این بود که همیشه آن طور که آدم حساب و کتاب می کند پیش نمی رود.

خلاصه همین!





نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نگاهی بر ترانه ی "نون و پنیر و سبزی" از شهیار قنبری

داستان کوتاه - پمپ بنزین!

حتی دزد هم می تواند کمی شرف داشته باشد